جدول جو
جدول جو

معنی کنایه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

کنایه زدن
کنایه گفتن، کلمۀ کنایه آمیز به کسی گفتن
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
فرهنگ فارسی عمید
کنایه زدن(رَ / رُو اَ تَ)
گفتن عبارت کنایه آمیز. (آنندراج). گوشه زدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عبارت کنایه آمیز گفتن. (فرهنگ فارسی معین) :
گفتی به من که تیغم از ابرو کنایه است
گر می زنی کنایه نگارا به من بزن.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کنایه زدن
گوشه زدن نیش زدن تفشه زدن عبارت کنایه آمیز گفتن: گفتی بمن که تیغم از ابرو کنایه است گر میزنی کنایه نگارا، بمن مزن. (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه زدن((~. زَ دَ))
منظور خود را غیرصریح بیان کردن
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
فرهنگ فارسی معین
کنایه زدن
إغاظةً
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
کنایه زدن
Insinuate
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کنایه زدن
insinuer
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کنایه زدن
mengisyaratkan
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کنایه زدن
insinuare
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کنایه زدن
insinuar
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کنایه زدن
insinuieren
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
کنایه زدن
insynuować
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
کنایه زدن
намекать
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به روسی
کنایه زدن
натякати
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کنایه زدن
insinuar
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کنایه زدن
insinueren
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
کنایه زدن
암시하다
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
کنایه زدن
کنایہ کرنا
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به اردو
کنایه زدن
ইঙ্গিত করা
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
کنایه زدن
บอกเป็นนัย
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
کنایه زدن
kumaanisha
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کنایه زدن
ima etmek
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کنایه زدن
ほのめかす
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کنایه زدن
इशारा करना
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به هندی
کنایه زدن
רמוז
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به عبری
کنایه زدن
暗示
تصویری از کنایه زدن
تصویر کنایه زدن
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
دور شدن. برکنار گردیدن: و هوشهنگ که چهارم بطن بود از فرزندان او، ولی عهد گردانید و به مرگ خویش کناره شد. (فارسنامۀ ابن بلخی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مردن. (یادداشت ایضاً) : وبایی عظیم پدید آمد پس هر کسی را عزیزی کناره می شد صورتی می ساخت مانند او. (فارسنامۀ ابن بلخی). چون پدرش کناره شد در شکم مادر بودو تاج بر شکم مادرش نهادند. (فارسنامۀ ابن بلخی). و نزدیک منذر رفت و آنجا می بود تا پدرش کناره شد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 75)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ دَ)
به کار بردن کتاره در حرب یا نزاع. رجوع به شواهد ذیل کتاره شود
لغت نامه دهخدا
ناف زدن ناف بریدن: قابله بهر مصلحت بر طفل وقت نافه زدن نبخشاید. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
ناله کردن فغان کردن: دیگ زند ناله که خون خورده ایم ریگ بریزید که خون کرده ایم. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
گناه را بگردن گرفتن، یا گناه زدن بر خود. گناه کسی را بگردن خود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده زدن
تصویر کنده زدن
سر زانو را بر زمین گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه زدن
تصویر کاسه زدن
شراب نوشیدن: (در این میخانه هر ایمایی از جایی خبر دارد - گدایی کاسه ای زد ساغر جمشید پیدا شد) (میرزا جلال)
فرهنگ لغت هوشیار
نفس نفس زدن به هن وهن افتادن، سر و صدا راه انداختن بر اثر شتاب و نگرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
Truss
دیکشنری فارسی به انگلیسی